ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند ، من یک مفسر نیستم !

۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

ببخشید که باز هم اشک‌هایم را آورده‌ام روی شانه‌های خاک‌خورده‌ات عزیزم.
ببخشید که در درماندگی‌ها و فروریختگی‌هایم سهم داری. ببخشید که تو را رها کردم، آدم‌ها را در آغوش کشیدم و دوستشان داشتم و با کیسه‌ای پر از خرده‌های قلبم پیش تو برگشتم.
ببخشید که فکر کردم میتوانم از خودم فرار کنم.
این زندگی مرا بیمار کرده عزیزم.
نمی‌فهمم قدم‌هایم را کجا می‌گذارم.
تمام کشتی‌های غرق شده در تمام اقیانوس‌ها توی سرم سنگینی می‌کنند. توی مسیری تلو تلو میخورم که نمی‌دانم به کجا می‌رود.
من سعی کردم خودم را قاتی این آدم‌هایی کنم که هر روز و هر روز می‌بینم. من هر روز بیدار شدم، کار کردم، سعی کردم این کار لعنتی را به بهترین شکل انجام دهم، من هرکاری که آدم‌های زنده انجام می‌دهند را درست و کامل انجام دادم؛ اما نشد.
هیچ میلی از بقا در من وجود ندارد عزیزم. تمام سلول‌هایم می‌خواهند زیر خاک دفن شوند، استخوان‌هایم تمنا می‌کنند بپوسند و تجزیه شوند. روحم از جاودانگی می‌هراسد. ای کاش آخر تمام این‌ها هیچ چیز باشد عزیزم.
کاش تنها چیزی که به سویش می‌رویم، هیچ چیز باشد.

  • ..بیگانه ..