ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند ، من یک مفسر نیستم !

امر به منکر !

شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۹ ب.ظ

به خیابان اصلی که رسیدم نگاه لرزانم به سیگاری که در دست مرد رهگذر جا به جا می شد خیره  ماند .. شاهین فریاد می‌‌ کشید ، کسی مرا به سوی پرتگاه می خواند ، گویی مرا در پی یک‌ آماج خونین می فرستادند ..

تمام این ها چند لحظه بود ، کسی در‌ من همه چیز را کنار زد ، شاهین ساکت شد و صدایی از من خواست دیگر اشتباه گذشته را تکرار‌ نکنم . به راهم ادامه دادم ... 

دقایقی بعد ، وقتی در پارک «دوسیب» نشسته بودم و خود را به نعره های لینکین پارک سپرده بودم ، متوجه حضور پیرزن و دخترچادری شدم که نزدیک من رسیده بودند . بدون آنکه موقعیتم را تغییر دهم به آنها خیره شدم . دختر حدودا‌ ۱۰، ۱۱ ساله بود . چهره ی پیرزن کمی متفکر و مصمم می نمود . دست دختر را محکم گرفته بود و در حالی که مرا نگاه میکرد کنارم نشست . 

پارک رو به شلوغی می رفت و هوا رو به تاریکی‌.. همانطور که برای رفتن بلند میشدم صدای پیرزن باعث شد آهنگ را قطع کنم.

«‌تو مال همین محله ای ؟ » 

متعجب گفتم : « بله.. چیزی شده؟» 

گفت «مامانتم اینجوری میاد بیرون؟ همینجوری که تو اومدی میگم »

نگاه تحقیرآمیز به سرتاپایم انداخت که اعصاب به هم ریخته ام را تشدید کرد و گفتم : « میفهمید چی‌ میگید خانم؟ خجالت بکشید !  مگه من چمه؟» 

صدایش را روی سرش انداخت و گفت « تو چته ؟‌‌ تیپشو نگاه کن .. همه ی موهاش بیرونه ، تو باید خجالت بکشی من جای مادربزرگتم بچه .به من توهین میکنی ؟ » 

جمعیت زیادی دورمان جمع شده بودند .. چند نفر به او گفتند بیخیال شود که عکس العمل شدید او‌ را در پی داشت « شما مسلمون نیستید! نهی از منکر بخوره تو سرتون ، پس فردا همین بچه جووناتونو از راه به در میکنه » 

همه چیز در مغزم به هم ریخته بود .. تحلیل اتفاقی که در حال رخ دادن بود برایم دشوار بود . سیل نگاه های متعجب مرا نشانه رفته بود . دست پیرزن که روی‌ عصا می لرزید باعث می شد تمام زبان درازی هایم را فراموش کنم . این اولین باری بود که در این موقعیت قرار می گرفتم . شاید نباید ساکت می ماندم . نباید می گذاشتم تمام افرادی که آنجا بودند به این باور برسند که میشود به راحتی در خیابان ، اسلام را به کثافت کشاند .. پیرزن به حرف های خیرخواهانه اش با چاشنی توهین ادامه می داد و به چتری های بیرون از شالم اشاره می کرد . نمی دانم چقدر ساکت همانجا ماندم . چقدر به حرف ها گوش دادم و جلوی اشک هایم را گرفتم . اما وقتی جمعیت پراکنده شد و کسی نماند ،  جلوی پیرزنی که با پیروزی عزم رفتن می کرد را گرفتم و گفتم : 

« اسمم انیسه  . مامانمو میشناسید احتمالا . پای ثابت مجالس‌ و‌‌ روضه هاس . چادرشم از شما محکم تر میگیره، مثل منم نیست  .. شما امر به معروف نکردی الان ، امر به منکر کردی ..‌

به همین بچه ای که کنارته ، به تمام این مردم گفتی میشه با‌ توهین ، تحقیر و قضاوت آدمایی که مثل خودشون نیستن از عقیدشون دفاع کنن . من جلوی اون جمعیت چیزی نگفتم ، چون زیاد شنیدم از‌آبروی مؤمنی که اگه بریزه ، قیامت به پا میشه تو آسمون .. 

خواهش میکنم هر جوری که صلاح میدونید ، در مورد امر به معروف ‌و نهی از منکر ، شرایط اون و شیوه ش اطلاعات کسب کنید ... خداحافظ شما » 

آرام شده بودم . هیچ چیز مهم نبود جز مسیر پیش رو و صدای شاهین ..

  • ..بیگانه ..

نظرات (۴)

  • محمد علی عطاریه
  • سلام
    مثل همیشه قلم زیبایی زدید.
    یک تقاضا : چرا خودتان در مورد تعریف، شیوه‌ها، موضوعات و خاطراتِ امر به معروف در همین وبلاگ قلم نمی‌زنید؟
    به امید اینکه چند نفر بخونند و یاد بگیرند تا به همون اندازه، کمتر این اتفاقها بیافته...
    زندگیتان پر نشاط

    پاسخ:
    احساس میکنم ناخواسته نظرات شخصیم رو توی این موارد زیاد دخیل می کنم که درست نیست .  بهتره بذارم صاحب نظران در این عرصه باشند تا موردی رو به اشتباه نشر ندم . 
    سپاس از شما 
    نمی‌دانم این شیوۀ تفکری که گمان می‌کنند با زور و جبر و تهدید و ترساندن و داد و فریاد، باید دیگران را مجبور به پذیرش کرد، کی اصلاح می شوند؟ کی می شود آدمهای مدعی مسلمانی یاد بگیرند، دین اسلام پر از لطافت رحمانی و مهر و منطق است.
    این ادمها هیچ وقت خودشان مناظرات ائمه به‌ویزه امام رضا را نخوانده‌اند که هیچ، کسی هم نبوده برایشان بخواند. به آنها دین را باید و نبایدی یاد داده اندف آنها هم گمان می‌کنند لازم است بقیه همین جوری آن را یاد بگیرند. امیدوارم هم‌نسلان من و نسلهای بعدترم، از آن شیوۀ تند و خشن به شیوه‌ای ملایم و مطبوع و معقول برسند.

    ماجرای روکانتن را به کجا رساندی؟
    پاسخ:
    به امید آن روز که مسلمان ها کمتر اسلام را برنجانند . درست می فرمایید .
    متاسفانه درک تهوع خیلی برام مشکل بود . تلاش نتیجه ای نداد بیخیالش شدم :) 

  • chefft.blog.ir 💞💕
  • اسلام هم اینطور نهی از منکری رو نمیپسنده، اتفاقا با این شیوه همه از اسلام زده میشن
    پاسخ:
    بله درسته
    بله مسلما باید هم سخت می بود. اما چنان با هیجان از خواندنش تعریف می‌کردی که منتظر بودم ببینم به کجا می‌رسی.
    برای فهمیدن تهوع باید سارتر را فهمیده باشی و برای فهمیدن سارتر، فلسفۀ اگزیستانسیال را...
    پاسخ:
    بالاخره باید از یه جایی شروع کرد ٬ هر چند سخت :( 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی