امتحان بعدی ،حدود دو ساعت دیگر شروع می شود . خوب است که آن ها را ساعت ۱۰ برگذار می کنند . اینکه امتحان نگارش مصادف با تولد فردوسی شده هم خوب است . احساس میکنم این بار میخواهم خوب بنویسم و مثل امتحان های نگارش قبلی که در روز تولد فردوسی نبودند ، عمدا یک فاجعه روی کاغذ نیاورم و حسابی با بهت معلم تفریح کنم !
امروز صبح زود بیدار شدم . کتاب این درس را پیدا نکردم و با آسودگی بیخیال آن چند نمره ی احتمالی که از متن درس آورده میشود شدم .
قصد داشتم با موضوعات کتاب چند خطی بنویسم که مثل تمام روزهای پیش ، سر جلسه احساس نکنم این موضوع ارزش نوشتن ندارد و همه چیز را خراب کنم . این بود که شروع به نوشتن کردم .
واقعاسخت بود یک بند را برای مقدمه ، چند بند را با عنوان بند تنه و بخشی را به عنوان نتیجه گیری واضح و پررنگ کنم . آخر نوشته های من هیچوقت به نتیجه نمی رسیدند . اصلا کلماتی که بر روی کاغذ می آورم همگی ناشی از یک بی حاصلی و بی نتیجگی افکار هستند . اگر راه به جایی می بردند که دیگر چه حاجت به نوشتن !
تصمیم گرفتم این بار هم بروم توی گود و همانجا به مشکل فکر کنم ! پس کتاب تهوع را برداشتم و تا همین چند ثانیه پیش مشغول خواندن بودم .
میدانید؛ حقیقتش اینکه دارم طول و تفسیر و نقد و بررسی و درآمد را قبل از خود کتاب میخوانم هم خوب است هم بد ! خوب از نظر پختگی و دید بازی که در مواجه با نوشته های روکانتن پیدا میکنم و بد از آن نظر که به حتم ، دیگر نمیتوانم ذهنم را در بررسی و قضاوت شخصیت ها آزاد بگذارم !
به هر حال، دلم نمی آید آن را بدون خواندن بگذرانم .
این روزها زمان زیادی را به سرگرمی های هوشمند و بی رحم اختصاص داده ام و بی آنکه بخواهم ، فرصت نمود را از صفحات غریب و تنهای کتاب گرفته ام . اما صبح که بیدار شدم به فردوسی قول دادم که امروز را آغاز بنامم و از نو شروع کنم ! نوشتن آن خاطراتی را که ماه هاست متوقف کرده ام ، نقاشی و مهم تر از همه درس را !
درس ، آن عنوان لگد مال شده :) ...
آخرین نمره ای که از نگارش در لیست کلاسی و جلوی اسمم خودنمایی میکند ، احتمالا همان ۱۴ امتحان اخیر باشد .
نقاط ضعف اینگونه گوشزد شده بودند: آغاز بی مقدمه ، متن بدون نتیجه گیری ، حاشیه روی
من با دیدنشان خندیدم . چرا که این ها را نقاط قوت میدانستم .
از نظرم واقعا کار سختی است خواننده را بی هیچ پیشینه و مقدمه ای به متن پیوند دهی و او را با جریان هماهنگ سازی . همچون کاری که عباس معروفی انجام میدهد . یا بسیار سخت است برای موضوعی بی حاشیه .. مثلا آمدن صدای زنگ خانه! چند صفحه حاشیه و اما و اگر بنویسی . یا اینکه نتیجه گیری نکنی . اما متن تمام شود . یعنی بی آنکه چیزی را با عنوان پایان نوشته باشی ، خواننده بفهمد متن تو تمام شده !
توضیح دادن این ها برای دبیری که دکترای ادبیات دارد و همه چیز را از پشت چهارچوب کتاب هایی که خوانده و نمیدانم چه هستند نگاه میکند ، سخت است !
- ۳ نظر
- ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۸:۳۶