ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند ، من یک مفسر نیستم !

که بسته بود مرا رویِ هیچی با میخ !

پنجشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۰۹ ب.ظ


تو فقط نمیخواستی یک توِ دیگر بسازی و بیندازی اش وسط همان کثافتی که این همه سال از آن بلعیدی و ذره ذره درش حل شدی ، آنقدر خوب که گویی هیچگاه تویی وجود نداشته. از ازل کثافت بوده و کثافت .

میدانی ؛ تا قبل از کشف عدد صفر بشر فکر میکرد همه چیز از یک شروع میشود . قرن ها طول کشید تا بفهمد حتی صفر هم ابتدای چیزی نیست ! همیشه همه چیز خیلی قبل تر از آنچه ما فکر میکنیم شروع شده .

به هم خوردن آن رابطه ی مرموز چیزی بود که از ابتدا در گوشه ای از ما کمین کرده بود و فرصت نمود میخواست . حتی قبل از آغاز رابطه . 

من آن بحث را فرصتِ نمودِ چیزی که قرار بود رخ دهد میدانم و تو دلیل خراب شدن همه چیز ! 

خودت میدانی . اینکه این ها را مینویسم اصلا به این خاطر نیست که شاید روزی یادت بیوفتد کسی بود که چیزهایی راجایی مینوشت و این نوشته های درهم را بخوانی . اصلا این ها برای تو نیستند جانم . برای چیزی در من نوشته می شوند که نمیدانم چیست. 

چیزی که چند هفته است روی جایی که نمیدانم کجاست از قلب ، مغز یا هر کدام از دستگاه های بدنم سنگینی می کند . انگار تیر اندازی که هیچ وقت وجود نداشته ، در خیابانی که تو هیچگاه به آن نرفته ای به تو شلیک نکرده است اما تو مرده ای ! تو واقعا مرده ای و دیگر زنده نمی شوی .

تو میدانی اگر شنیده باشم مجبور شده ای به خانه ی خاله ات با آن شوهر دله اش بروی چقدر حالم بد می شود . 

میدانی اگر شنیده باشم قرص هایت را بیشتر کرده ای دستم می لرزد . 

میدانی که نمیتوانم برگردم !

تو ، من شده بودی لعنتی ! 

اینکه با تمام حرف هایم موافق بودی ، غیرمنطقی ترین فکرهایم را با منطقی عجیب برای هردویمان توجیه میکردی و من بتی بودم که خدایی کردن نمی دانستم !

من ترسیده بودم. 

من ترسیده بودم.


یک منِ دیگر با آن فکر های ترسناکش ؟ هر کاری میکردم که این اتفاق نیوفتد .


من پشیمان نیستم . تو ، داشتی من میشدی ...

  • ..بیگانه ..

نظرات (۱)

هیچی نمیتونم بگم!یعنی چی میتونم بگم بجز اینکه چرا زودتر با اینجا اشنا نشدم! یا شاید همه بهم میگن  چهار صبح نباید کار کنم و وقت خواب نه بیداری درسته! و اشتباه میخونم!
هنوز باورم نمیشه توی این جامعه همچین تفکراتی هم هست!کسایی که بدون تقلید کمی ازادانه فک کنن (البته اگه با شک گرایی فلسفی نگاه کنیم که شما هم حاصل فرگشتید! و شاید از نظر روانشناسی تفاوتو دوس دارید و طبیعت بازم به شمانیاز داره ولی خاص نیستید! یک محصول متفاوت از جبر تکاملید!!!!!!!!!)
ولی فقط باید بگم !
قدر خودتون رو بدونید! 
فکر کنید . بنویسید . 
مفهوم عالی .سبک نوشتنتون عالی تر !
الان که اینو مینویسم میخوامم همه متن هاتونو بخونم! 
فقط قدر استعدادتون رو بدونید و پرورشش بدید!
موفق باشید!
پاسخ:
سپاس از نگاهتون و وقتی که گذاشتید.  خوشحالم که از خودنویس خوشتون اومده! 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی