یک کوه جسد ماند و یک مشت تماشاچی..
چند روزی بازار صفحات مجازی داغ بود که از کربلا نگویید ، ای مادرشان به عذایشان بنشیند که آب را به روی خرمشهر خونین بسته اند و با تفنگ هایشان به خیابان ها ریخته اند و می کشند .
عده ای اما استوار می گفتند که این ها شایعه است ، ای خاک بر گور بی بی سی ، خدا به زمین گرم بزند این آمریکا را که همه چیز زیر سر خودش است . کشور به این خوبی ! دیگر چه میخواهیم؟
عده ای اما درست وسط گود بودند .
همانجایی که نمی شود حرف زد . آنجا که دیگر پست گذاشتن و هشتگ زدن به هیچ دردی نمی خورد .
آنجا که باید جانت بگیری دستت . بگذاری توی جیبت و بروی توی خیابان .. انگار که دسته کلیدت را گذاشته ای و هر آن هم ممکن است بیوفتد ، گم شود و هیچگاه پیدایش نکنی ..
لاشخورها و کفتار های این جنگل ، نقش اصلی قصه هستند ..
با خنجرهای تیز شده از بی تفاوتی و وقاحت به جان خوزستان می افتند ..
دزفولِ پر آب از تشنگی فریاد می کشد
خرمشهر هنوز خون بالا می آورد
آبادان ویرانه ای بیش نیست
آن وقت تو ، عمامه ات را صاف می کنی و طی چند ساعت پستی در خصوص تفاوت ارضا و انزال می نویسی و بین هر دو کلمه ، سه خط بابت فلان کلمه ای که مربوط به زیر کمر است عذرخواهی میکنی ..
تو ، لاشخور این ماجرا هستی .
چشم بر روی مردمت می بندی و می گویی « این است آن رئیس جمهوری که به آن رأی دادید ! خوبتان بشود »
تو اهداف کثیف انقلابی ات را مرور میکنی و من برای بار هزارم به شیر آبی که خشکش زده نگاه میکنم !
دزفول_آب_ندارد..
- ۹۷/۰۴/۲۹