ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند ، من یک مفسر نیستم !

چلیپای عشق

دوشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۰۷ ب.ظ

در آن وقت که مریم عیسی را می سرود

صدای گریه های شعرم در اتاق پیچیده بود

و کسی داشت در سطرها او را شستشو می داد

وقتی افق در عمود نگاهت نشست 

عیسی بر چلیپای عشق رقم خورد

و من بر گونه های گُلگُتا خون گریستم

تو کفش های مرگ را به پا کردی

و در شهر به راه افتادی .. 

وقتی مرگ به دنبال کفش هایش آمد

عیسی به آسمان گریخت ..

وقتی که خواب پوست شهر را می مکید

و دشنه ی غفلت شریان می طلبید؛ 

آرام از معرکه گریختی و شِیهه ای به ما سپردی 

که ناقوس مرگ را می کوبید

وقتی که سر به جنون درد می کرد

و زخم از درون می شکفت 

احساس بر چلیپا جان می کنْد 

و من سوختن سیستان را گردن چشمانت می انداختم

شاید اگر پلک زده بودی 

تاریخ اینگونه در دستانت نمی چرخید

.

.

.

.

.

پ.ن: رجوع شود به یکی دو خط اولِ مطلب روشن فکری از جنس تاریکی در وبلاگ- این هم از همان دست زور زدن هاست

  • ..بیگانه ..

نظرات (۱)

با سلام. یک مقاله نوشته ام و بسیار خوشحال میشم اگر بخونیدش و نظرتون رو راجع بهش اعلام کنید.
با تشکر
پاسخ:
سلام .  اگر اطلاعی در زمینه اش داشته باشم حتما میخونم 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی