شما باید نجاتش دهید ! دارد می میرد
مارکس از هگل نقل می کند : همه ی شخصیت ها و حوادث بزرگ تاریخ جهان دوباره ظهور می کنند . مارکس یادآوری می کند هگل فراموش کرده توضیح دهد که این ظهور یک بار تراژدی است و بار دیگر مضحکه و کاریکاتور !
صدای شعریِ طنین انداز بر ایران امروز ، غم انگیز ترین صدایی است که گوش ها به خود شنیده اند . ما شاید کاریکاتور مدیحه سرایی های زمان پادشاهی شده ایم ! ادبیات هیچ گاه ستمی که امروز شاعران به شعر کردند را از یاد نخواهد برد . چه خوب است که او مثل ما فراموش کار نیست ! دارند شعر را سخیف می کنند! نهایتِ محتوای غالبِ غیر مذهبی این است که جوانی دلش برای معشوقه اش تنگ شده و دارد در شعر رمانتیک بازی در می آورد ! این را با تمام نقاط ضعف و قوتش که کنار بگذاریم ؛ شعرهایی می بینیم سراسر تملق و دروغگویی . شعر را کرده اند دکان دلالی مقام . هر چه در کتاب فروشی ها مردمک می چرخانم لای صفحات ؛ غم خود را بیشتر به من بدل می کند ! این بین یک کتاب هم که اندر احوالات فکر دیدم تماماً کپی از آثار شاملو بود که فکر کنم شاعر خلاق آن را گذاشته جلویش و سعی کرده شبیهش را سر هم کند .. آه از روزی که کرم های شبتاب خورشید نمایی کنند ! اندر احوالات خورشید اگر برایتان بگویم ، چه حاجت به سخن که امروز غزل پست مدرن در حال ایجاد تحول در رکود شعر است ! شعر بوی نا میدهد ! آن قدر آسمانی اش نکنید ! آن را از بین دست معجزه های دینی تان بیرون بکشید و بگذارید روی زمین قدم بردارد .. شاعر غزل پست مدرنمان ؛ شانس آورده و توانسته از چوبه ی دار بگریزد و آن ور دنیا بشیند و در صفحه ای شعر های پیشینش را به اشتراک بگذارد ! چون منی هم بنشیند اینجا و زورش را به خودش برساند که چرا نمی بینند این مردم !
از کنار این حرف ها ساده عبور نکنید !
درد از این ساده گذشتن ها بر دل بسیار است!
تمام ماجرا همین نیست!
- ۹۶/۰۶/۰۷