ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

ما تمام نمی شویم !

خواندن، نوشتن و فکر کردن همه اینها بدبختی است، نکبت می‌آورد.

مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند ، من یک مفسر نیستم !

گوشه ای از خاطرات به یاد ماندنی

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۳۲ ب.ظ

وقتی یک نقاشی از دختری با موهای باز کشیدم و به او نشان دادم ، کمتر از ۱۰ سال سن داشتم .او قبل از هر چیزی گفت باید به جای این موها ، یک روسری برایش می کشیدی ! برو و درستش کن . 

من غمگین بودم و ذهنم حول و حوش جمله ای می چرخید که او نگفته بود ؛ میخواستم بشنوم که قشنگ است ! امروز فکر کردم شاید همه چیز از همان روز شروع شد .‌‌ 

شاید هم از چند سال بعد که بوف کور صادق هدایت را سر کلاس بردم و از معلم خواستم معنی یکی از جمله ها را برایم توضیح دهد ! کتاب را از من گرفتند و معلم با اخم به من گفت این آدم ها پوچ گرا هستند و ما نباید نوشته هایشان را بخوانیم ، چون فکر ما را فاسد می کنند . آن روز فکر کردم آن آدم ها چقدر قدرت دارند که می توانند با یک کتاب فکر ما را مثل خودشان کنند! پس چرا ما از این کتاب ها نداریم که فکر همه با خواندنشان خوب شود و دیگر آدم بدی نباشد؟ من معنی پوچ گرایی را هم نمی دانستم!

روز دیگری که یادم می آید ، یک خانم از حوزه آورده بودند برای بچه ها صحبت کند ، آن را یادم نمی آید چند سالم بود ! اما خوب به خاطر دارم که من مکبر نماز مدرسه بودم . او گفت نماز خواندن برای مسلمانان خیلی اهمیت دارد ،حدیثی نقل کرد که مرز بین کفار و مسلمانان، نماز خواندن است . من سوال کردم که چیزهای مهم تری برای مشخص کردن این مرز وجود دارد ! عمر هم نماز میخواند ، شمر هم میخواند!  پاسخ آن خانم را کم و بیش یادم است ، اما اتفاق پررنگ این بود که از فردا بچه ها یک طوری به من نگاه میکردند و من دیگر پایم را در نمازخانه ی مدرسه نگذاشتم ! 

شاید هم آن روز : دبیر دینی مان یک ضربه روی میزی که من سرش چرت میزدم کوبید و ادامه ی حرفش را گرفت : بچه ها ، دقت کردید اکثر کسانی که در دانشگاه های خوب و با رتبه ی بالا درس میخوانند حجاب خوبی دارند و چادری هستند ؟ کسی میداند چرا ؟ انیس تو بگو . 

بی معطلی گفتم : خب چون همه فرزند شهید و جانباز هستند ! 

البته از حق نگذریم ، آن دبیر دینی بی نوا که هنوز هم فکر میکنم باید از او حلالیت بگیرم ، مرا زیاد تحمل کرد . اما یک چیزهایی را هم در من از ریشه خشکاند ، وقتی حرف هایش را در دفتر شنیدم که می گفت : خانواده شان مذهبی هستند ، نمی دانم این دختر چرا ملحد از آب در آمده ! 

کمی که بیشتر فکر می کنم ، اصلا این فکرها هیچ وقت شروع نشده بودند . از همان ابتدا آرام و خیره وار مرا به تمسخر می کشیدند !

  • ..بیگانه ..

نظرات (۲)

  • محمد علی عطاریه
  • سلام متن شما را خواندم
    بسیار غم انگیز
    یاد دوران مدرسه‌ی خودم برای تداعی شد، وقتی از دبیرمان سوالی پرسیدم و گفت : کافر، این چه سوالیه می‌پرسی(!)
    از دبیر ریاضی نگویم که نمره 17 من را داده بود 9 و بعد گفت باید کلاس خصوصی بیایی (رشوه) نرفتم دوباره شدم 9 ولی برای شهریور مجبور شدم برم ، یادم هست در برگه اسمم را نوشتم و خودکارم را دادم  شدم 17 (!) خوب لامصب همون اول نمره منو میدادی تابستونم رو به باد دادی. أه.
    با نوشته‌های شما یاد دبیر بینش برایم تداعی شد که با رشته‌ی تربیت بدنی آمده بود دین و زندگی برایمان بگوید!
    بعدها در جلسه‌ای شرکت کردم و دیدم یک نفر مشغول آموزش قرآن به نوجوانان و جوانان هست ، نشستم و کمی گوش کردم دیدم إی دل غافل داره غلط میخونه (!) بعد از جلسه از ایشون پرسیدم چی می‌خونید؟ گفتند تراشکارم! گفتم قرآن کار کردید؟ گفت نه ولی پیشنهاد خوبی دادند منم اومدم!!!!!

    یادش بخیر چه شیر تو شیری بود، دبیر پرورشی ما ظاهراً فنی خوانده بود، نمی‌دانم این افراد که جای دیگران را اشغال کرده‌اند و دین دانش آموزان را به یغما می‌برند چطور می‌خواهند به آینده شاگردانشان نور امید ببخشند!؟

    چقدر غمناک هست شمش طلای پر قیمت و ارزشمند را به دست بی کفایتی بدهند و او نداند باید چه کند و بجای پایه‌ی مبل از آن استفاده کند.
    موفق باشید
    پاسخ:
    سلام . امیدوارم که بعدها سیستم غلط آموزشی ما اصلاح شود و نسل های بعد از این خاطرات تلخ برای گفتن نداشته باشند ..
  • محمد مهدی ادیب بهروز
  • چه بادل وجریت انشاالله که سیستم ها تعغیر بیابند
    پاسخ:
    انشاالله ..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی